نوشته اصلی توسط
hossin
سلام تو رو خدا هر کی این مطلب رو میخونه کمک کنه واقعا
تو محیطی که کار میکنم یه دختر خانمی بود که چندین بار باهاش دعوام شد یه بار گریه کرد من پیام دادم معذرت خواهی کردم تا اون موقع واقعا هیچ حسی بهش نداشتم
تا اینکه شروع کرد به پیام دادن و ابراز محبت کردن و حرف های خوب زدن من چون متاهل بودم ولی بچه ندارم حدود ۱۷ ساله ازدواج کردم میگفتم تو جای دختر من هستی
این موضوع رو به مادرش هم گفت و هر روز مادرش میپرسید از پدر خوانده ات چه خبر خلاصه بعد یه مدتی گفت بریم بیرون و من قبول نکردم چند بار مادرش برامون غذا درست کرد رفتم درب خونه ازش گرفتم یواش یواش شروع کرد به پیام دادن صبح بخیر و شب بخیر منم فقط جواب میدادم یه مدت گذشت شروع کرد برام عکس فرستادن عکسهای خیلی خوب از چهره و خودش مینداخت و یه آن دیدم وابسته شدم خیلی هم شدم بعد از یه مدتی حدود یکسال خیلی بهش میگفتم دوستت دارم و کلی تلفنی با هم حرف میزدیم و خوب و بد گذشت جوری که دیگه بهش عادت کرده بودم نبورش برام سخت بود
الان چند وقته بی محلی میکنه و نه پیام میده نه زنگ میزنه و هر وقت پیام میدم ناراحت میشه میگه بلاک میکنم اگه پیام بدی اون واقعا منو انداخت تو دامن خودش و یه دفعه کشید کنار کلی ازش عکس دارم چند بار زدم به سرم تهدید کنمش ولی دلم نیومد چون واقعا دوسش دارم ولی کلا بی محلی میکنه و خیلی سرم غرغر میکنه به خدا اون منو وابسته خورش کرد و خودش هم ول کرد من موندم چی کار کنم شدم یه آدم کلافه و عصبی به خدا خسته شدم تو رو خدا کمکم کنید اون آومد تو زندگی من
من داشتم زندگی خودم رو میکردم